کاسیوس مارچلوس کلی مشهور به محمدعلی کلی، یکی از مشهورترین بوکسورهای سنگین وزن جهان است.
محمد علی در لویی ویل، کنتاکی دوران کودکی خود را سپری کرد. در سن ۱۲ سالگی هنگامی دوچرخه کوچکش به سرقت رفت، مثل بسیاری از کودکان دیگر گریه کنان نزد پدرش نرفت بلکه ماجرا را برای پلیس محلی شان جو مارتین که یک مربی بوکس هم بود گزارش کرد. مارتین پیشنهاد کرد که راه مبارزه کردن را تحت نظر او یاد بگیرد و این پسر بچه ۱۲ ساله به سرعت تحت فرامین مارتین در امر یادگیری بوکس پیشرفت کرد. تا زمانی که به دبیرستان رفت در کنتاکی موفق به کسب ۶ عنوان شد و با این موفقیتها مسوولین مدرسه در عوض، نمرات ضعیف درسی اش را نادیده گرفتند و اجازه دادند تا او فارغ التحصیل شود.
در بازیهای المپیک تابستانی سال ۱۹۶۰ در رم او مدال طلای بوکس در رده سبک وزن را کسب کرد و سپس بعد از آن آموزش بوکس حرفهای را زیر نظر آنجلو داندی[۲] ادامه داد و همزمان در همان سالها بود که عقاید غیر معمول مذهبی خود را بروز داد. ضمن اینکه نتایج دور از انتظار و خیره کننده او در مسابقات، و روحیه خستگی ناپذیرش موجب شده بود تا لقب مشت زن لوییس ویل را از آن خود کند. چرا که هیچ رقیبی در آن منطقه نتوانسته بود وی را شکست دهد. او به همین علت همیشه میگفت: "من قوی ترینم، جوانم و پر انرژی! سریع هستم و هیچکس نمیتواند مرا شکست دهد.
در ۲۹ اکتبر ۱۹۶۰ در لوییس ویل، کاسیوس کلی در اولین رینگ حرفهای خود پیروز شد و در ۶ رینگ توانست تونی هونساکر را که رییس پلیس فایتویل ویرجینیای شرقی بود فائق آمد.
از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۳ این مبارزه گر جوان در ۱۵ مسابقه نفسگیر دیگر حریفانش را ناک اوت کرد.کسانی مثل تونی اسپرتی، جیم رابینسون، دانی فلیمن، داک سابدانگ آلونزو جانسون، گئورگ لوگان، ویلی بسمانف و لامار کلارک که در دوره اوج خود بیش از ۴۰ پیروزی قاطعانه داشت.
شاید هیجان انگیزترین و پر افتخارترین موفقیت کلی را در آن دوران پیروزی برابر سانی بنکس، آلخاندرو لاورانته و آرچی مورکه سابقه ۲۰۰ پیروزی چشمگیر داشتند، باشد. اگرچه بنکس و لاورانته هر دو پس از این در مسابقات دیگر روی رینگ کشته شدند و کلی تنها مدعی عنوان قهرمانی برابر سانی لیستون شد. رویارویی با سانی لیستون رقابتی بود که همه بوکسورها با هراس از آن حرف میزدند و بوکسوری به سن و سال کم کلی نتوانسته بود او را تاکنون شکست دهد و این عنوان را کسب کند.
کلی هدف بزرگ و انگیزه خوبی داشت، اما لیستون هم از اعتماد به نفس بالایی برخوردار بود و برای هر مبارزهای آماده! در راند نخستین سرعت بازی کلی موجب حیرت همگان شد، حتی لیستون نیز از این مساله شگفت زده شد. قبل از مسابقه آرچی مور و سوگار ری رابینسون[۱۷] به کلی هشدار داده بودند که مراقب سر خود باشد چرا که سانی ضربات سهمگینی دارد، ضمن اینکه از وزن بالای خود در تحت فشار گذاشتن حریف استفاده می کرد. به همین دلیل کلی حسابی در راند اول شرایط را بررسی کرد و سعی میکرد به او فرصت ندهد.
در همان ابتدای راند سوم به طرز آشکاری لیستون خستگی خود را بروز داد و کلی از این مساله بیشترین سود را برد و با ضرباتی سنگین او را ضعیفتر هم کرد. در ثانیههای پایانی راند سوم با یکی از ضربات کلی زیر چشم سانی شکاف عمیقی خورد و همین خونریزی نیروی او را بیش از پیش تحلیل داد. در راند چهارم لیستون با بهره جویی از خستگی کلی کمی خود را جمع و جور کرد، اما بوکسور جوان با استفاده از همین نیروی جوانی تا راند ششم خود را سرپا نگه داشت و منتظر پایان مسابقه بود که به ناگاه لیسون پس از چند ضربه از درد به خود پیچید و اعلام کرد که بازویش در رفته و اینجا بود که از ادامه مسابقه بازماند و کلی با قدرت خود را "پادشاه جهان" نامید و با فریاد از همه خبرنگاران حاضر در ورزشگاه خواست که در وصف قدرت نمایی او مقالههای جذابی بنویسند.
در یک رقابت نفسگیر و پر استرس او بالاخره قهرمان جهان شد. اما باید پس از آن قدرت و توانی خود را به سایرین هم نشان میداد. در ماه نوامبر 1965 توانست قهرمان اسبق دنیا فلوید پترسون را شکست دهد. در راند دوازدهم داور مسابقه به علت شرایط فیزیکی بد فلوید، بازی را متوقف کرد و کلی را برنده بازی اعلام نمود.
در فاصله میان این دو مسابقه، کاسیوس به دلایل دیگری نیز مطرح و معروف شد. او به خیل عظیم مسلمین جهان پیوست و نام خود را به محمد علی تغییر داد. اگرچه این مساله فقط از سوی عده اندکی پذیرفته شد که او را محمد علی کلی بنامند. سالهای ۱۹۶۶ و ۱۹۶۷ برای این قهرمان مسلمان سالهای پر مشغلهای بودند. چرا که او مجبور شد هفت بار از عنوان قهرمانی اش دفاع کند. هیچیک از قهرمانان سابق دنیا در طول یکسال این کار در چنین دفعاتی انجام ندادهاند.
در مارس ۱۹۶۶ در برابر یکی از سرسختترین حریفانش که یک بوکسور کانادایی به نام گئورگ چاوالو بود در یکی از نفسگیرترین مبارزات به پیروزی رسید. چاوالو پیش از این در رده حرفهای خود هرگز شکست نخورده بود.
پس از این مسابقه او به انگلیس رفت تا با بولداگهای انگلیسی: براین لاندن و هنری کوپر] که او را در یک بازی دوستانه در سال ۱۹۶۳ شکست داده بودند، دست و پنجه نرم کند. او هر دوی اینها را ناک اوت کرد و به آلمان رفت تا برابر کارل میلدنبرگر اولین آلمانی که برای عنوان ماکس اشملینگ میجنگید، به روی رینگ رود.
این مسابقه به اعتراف خودش بسیار سخت و دشوار بود، اما در راند دوازدهم بالاخره میلدنبرگ را ناک اوت کرد. در نوامبر ۱۹۶۶ او باز به ایالات متحده برگشت تا گربه بزرگ "ویلیامز" را در هوستون شکست دهد! ویلیامز از آن دسته بوکسورهایی بود که ید طولایی در ناک اوت کردن حریف داشت، اما محمد علی به آسانی در راند سوم او را شکست داد. در ماههای بعد او به آسانی در هر رینگی پیروز میشد و نامش لرزه بر پیکره هر بوکسوری میانداخت.
در همان سال بود که وی به عنوان یک سرباز میهن پرست از حضور در ارتش آمریکا برای جنگ ویتنام سر باز زد و اعلام کرد که هرگز به روی همنوعان ویتنامی خود آتش نمیگشاید و نمیخواهد آنها او را کاکا سیاه کثیف صدا بزنند، که همین مساله مدتها سر زبانها بود و پس از آن حتی از حضور در رقابتهای بوکس به مدت ۵ سال محروم شد و گواهینامه بوکسش نیز به حالت تعلیق در آمد، البته مدتی بعد این محکومیت به ۳سال کاهش پیدا کرد.
عکس العمل محمد علی و سرباز زدن او از خدمت به ارتش در جنگ و گرویدنش به اسلام به روشنی شیوه ستیزه جویی او را با سیاستهای استعمارگرایانه نشان میداد. قهرمان بوکس جهان در میان قشر زیادی از مردم محبوبیتی ناگفتنی پیدا کرده و مخصوصا مسلمانان سیاه پوست به شدت هوادارش شده بودند.
وی تحت تعالیم رهبران بزرگ اسلام مثل الیجاه محمد و مالکوم ایکس و تبعیت از فرامین آنها در امر اسلام به سرعت مورد انزجار جامعه سفیدپوست و مسیحی تبار آمریکایی قرار گرفت. شاید عمده انزجار آنها به این علت بود که نمیخواستند نمایندهای از سیاهان مدافع حقوق اجتماعی آنها باشد. در سال ۱۹۷۰ پس از سپری کردن دوران محرومیت خود به علت شرکت نکردن در جنگ او بار دیگر گواهینامه بوکس خود را دریافت کرد، اما به علت وقفهای چند ساله در ورزش حرفهای عنوان قهرمانی سال ۱۹۷۱ رادر مبارزهای با جو فریزردر مادیسون اسکوار گاردن از دست داد. این مسابقه شاید به نظر بسیاری دیگر چیزی شبیه مسابقات دیگر باشد اما برای دو رقیبی که هر کدام شکست ناپذیر بوده به منزله جولانجگاهی برای نمایش قدرت و مهارتشان است. هر دو مدعی و هر دو مبارزه طلب ... هرچند فریزر در راند آخر او را ناک اوت کرد و این تراژدی به ضرر کلی پایان یافت.
ماجرای مسلمان شدن کلی از زمانی رقم خورد که او در مسابقهای در آستانه شکست خوردن از رقیبش بود، و در حالی که کلی نقش بر زمین شده و داور مسابقه شمارش معکوس میگفت، یکی از هواداران کلی که یک مرد مسلمان ایرانی بود، از کلی خواست که کلمه "یا الله" را تکرار کند.کلی بعد از تکرار "یا الله" به طرز معجزه آسایی جان تازهای گرفت و رقیبش را شکست داد.بعد از پایان مسابقه از آن مرد درباره" یا الله" و ماجرا پرسید، و وقتی مرد برای او توضیح داد کلی تصمیم بر مسلمان شدن گرفت.
گرایش او به اسلام زندگیش را تا حد زیادی تحت شعاع قرار داد و حتی تعالیم دینی کسانی که تحت رهبریشان بود اورا واداشت تا قرآن را با جدیت فرا بگیرد و او همچنین کم کم این ذهنیت را که سفید پوستان از شیاطین هستند و زاییده تفکرات تبعیض نژادی بود به فراموشی سپرد و یاد گرفت که مردمان جهان از هر رنگ و ملیتی که باشند، همنوع هم هستند و باید در این دنیا خود را برای زندگی در دنیای دیگر آماده کنند.
در سال ۱۹۷۵ محمد علی، فریزر را در مانیلای فیلیپین شکست داد و به زعم خودش و البته کارشناسان یکی از جنجالیترین مسابقات بوکس دنیا بود. پس از ۱۴ راند خسته کننده، ادی فاچ مربی فریزر مانع او از ادامه مسابقه شد و دست راست کلی به عنوان پیروز میدان بالا رفت و این مسابقه یکی از تاریخیترین مسابقات بوکس در دفتر تاریخ این رشته لقب گرفت. مجله رینگ این مبارزه را "مبارزه منتخب سال" نامید و برای کلی پس از ۵ سال محرومیت عنوان فوق العادهای بود.
عده بسیار زیادی فکر میکردند محمد علی کلی پس از این مبارزه بازنشسته میشود، اما اینگونه نشد و او همچنان به بوکس ادامه داد.
در ۳۰ آوریل ۱۹۷۶ رو در روی جیمی یانگ قرار گرفت و البته بدترین مبارزه خود را انجام داد. وی هم اضافه وزن پیدا کرده بود و هم از آمادگی فیزیکی خوبی برخوردار نبود و به نظر میرسید رقیب جوان خود را نیز چندان جدی نگرفته بود. عده بسیاری که در کنار رینگ قرار داشتند یانگ را مستحق پیروزی میدانستند و حتی مربی کلی هم او را بابت عملکرد ضعیفش سرزنش کرد. در ماه سپتامبر همان سال محمد علی برابر کن نورتون روی رینگ رفت و در استادیوم یانکیها یکبار دیگر از قدرت خود دفاع کرد.
در المپیک سال ۱۹۷۸ بار دیگر عنوان قهرمانی را که در ۱۹۷۶ از دست داده بود با غلبه بر لئون اسپینکس که تنها ۸ بازی حرفهای داشت به دست آورد و برای سومین بار قهرمان سنگین وزن دنیا لقب گرفت.
در ۲۷ ژوئن ۱۹۷۹ محمد علی اعلام بازنشستگی کرد و با دنیای پر هیجان رینگ و بوکس خداحافظی نمود. اگرچه در طی دو سال پس از آن مسابقاتی هم انجام داد ولی در آخرین مسابقه خود برابر ترور بربیک که ۱۲ سال از او جوانتر بود شکست خورد و پس از این شکست در سال ۱۹۸۱ با رکورد ۵۶ پیروزی، ۳۷ ناک اوت و ۵ شکست به طور کامل از بوکس کناره گیری کرد.
محمد عل کلی حتی در بوکس هم عقاید ضد اورتودوکس داشت و مثلا" به جای آنکه مثل سایر بوکسورهای اورتودوکس هنگام دفاع دستهایش را بالا و روی صورتش بگیرد، آنها را در پایین میگرفت، همیشه فاصله اش با حریف نسبت به سایرین بیشتر بود و ضربات مشتش به سر از هر بوکسور دیگری بیشتر بود. اگرچه شاید این مساله در طول یک مسابقه ریسک بیشتری داشته باشد اما ضربات سنگین به اعضای بدن برای ناک اوت کردن حریف از روی رینگ موثرتر است و کلی معتقد بود نمیخواهد با فریب دادن دیگران قهرمان شود.
در سال ۱۹۸۲ محمد علی دچار سندروم پارکینسون شد، اما از محبوبیتش نزد مردم و هوادارنش چیزی نکاست و هچمنان مورد توجه میلیونها نفر در سراسر جهان بود. در سال ۱۹۸۵ افتخار روشن کردن مشعل المپیک را در جورجیای آتلانتا پیدا کرد.
از آنجایی که دخترش لیلا علی به رشته پدر علاقه فراوانی داشت از سال ۱۹۹۹ بوکس حرفهای را آغاز کرد. اما پدرش پیش از این در سال ۱۹۷۸ در مورد بوکس زنان گفته بود: "زنان هرگز نمیتوانند به خاطر فیزیولوژی بدنشان مثل مردان بوکس بازی کنند. ضربات سهمگین بوکس باعث بروز مشکلاتی برایشان میشود که گاهی جبران ناپذیر است."
محمد علی تا سال 2016 به همراه خانواده اش در میشیگان زندگی میکند و در همین سال از دنیا رخت بربست.
ارتباط : همراه 1062010-0919 ایمیل : honarhayerazmi@gmail.com صندوق پستی : تهران 461-14515 |